شرح حال، گرفتن یا نگرفتن؟
نامش نرگس بود. پنجاه و یک سال داشت. نرگسی که بی حال و پژمرده شده بود.انسولین برایش آب بود و او یک روز، تنها یک روز به انسولین دسترسی نداشت.حال، بی حال از دیابت و یک قطار مشکلات زمینه ای دیگر از قبیل فشار خون، چربی خون و هم چنین کم کاری تیروئید رنج می برد.
رزیدنتمان پس از توضیحات اولیه ما را برای گرفتن هیستوری(شرح حال) به سمتش فرستاد. یک هیستوری که فقط به کار دانشجویان می آمد .یک شرح حال تمرینی. یک هیستوری شامل بمباران سوال،برای کسی که آن قدر بی رمق افتاده بود که نمی توانست واژه هارا به درستی بیان کند. با این حال من حس می کردم که او تمام انرژی اش را برای شرح دادن واج به واج حالاتش در ذهن و سپس در دهان و زبانش تخلیه می کرد. نمی دانم این صبر را از کجا آورده بود. آن لحظه به این فکر می کردم که بگذارم و بروم. رهایش کنم. او را آزاد بگذارم تا گوشش از صدای هر دانشجوی کنجکاو خالی بماند. تا ذهنش تهی از سوال هایی باشد که دانشجویان برای یادگیری نحوه شرح حال گیری می پرسند.
اما چه می شود کرد؟ هان؟
این مسیری ست که از آن گریزیم نیست. این احساسات نبایست سنگریزهای تیزی شوند و درجانم فرو روند.مراعات حال و آسایش بیماربسیار مهم است اما آموزش و در پی آن درد هایی که در آینده کم خواهند شد نیز بی اهمیت نیستند. نمی شود بدون اینکه هزاران بار از بیماران بدحال هیستوری گرفت ادعا کرد که :
من درد را می دانم، من درد را درمانم
به یاد شعری افتادم:
در راه جُلجُتا،
در راه گانوسا،
در تمامی راهها سنگهایی افتاده است؛
پارهسنگهایی، تکههای تیزی، ریگی؛
برای پرتاب کردن،
یا بر آن فرو غلتیدن.
در راه جُلجُتا،
در راه گانوسا،
در تمامی راهها سنگهایی افتاده است؛
که وا میداردمان که آهسته گام برداریم؛
بایستیم؛
به افتادگان یاری دهیم؛
تا چون ما باز ایستادن را بیاموزند.
در راه جُلجُتا،
در راه گانوسا،
در تمامی راهها
ـ به هر گام ـ
سنگهایی افتاده است.
از طرفی همان گونه که در کتاب Bates’ Guide to physical examination and history taking ( که بعضی از پزشکان بلند مرتبه و بزرگوار آن را در مکالمات پر پوز و پزشان بیتز(Beats) می خوانند و مخاطبان با سوادشان با تائید کلامشان له له زده و گردن تکان می دهند) مطرح شده:

سوال های متعدد دانشجو از بیمار حتی اگر تنها جنبه ی آموزشی برای دانشجوداشته باشند، به بیمار حس مراقبت و توجه را القا می کنند و آن لحظه ی شرح حال می تواند Therapeutic باشد، در واقع آن لحظه می تواند برای بیمار بخشی از روند درمان باشد.
(نقل به ضمون)
درمیدان جنگ بین یادگیری خودم و آسایش او ،با سوالی در جهت کسب رضایتش و گرفتن تائید از او رفع تکلیف کرده و خود را از عذاب رهانیدم. نمی دانم. حس عجیبی داشتم . دلم نمی خواست بیشتر بپرسم اما نرگس با آن چشمان خسته اش مرا به پرسیدن وامی داشت و جواب هایی می داد که گاه حتی از عهده ی یک فرد سرحال نیز خارج است. کلام بریده بریده اش را با شکیبایی بی حد بند می زد و به روی برگه های ما می ریخت.
نرگس یک کلکسیون بود.یک کلکسیون از بیماری ها. به من گفته بودند که بخش داخلی،بیمارهایی این چنین دارد اما تا نمی دیدم باور نمی کردم.
نمی دانم اکنون کجاست و در چه حالی ست اما فقط میدانم که من پاسخی سخت به سوالی بسیار سخت داده ام.
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود،زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
آفرین علی ،ممنونم. این بیت خیلی به موقع بود.